دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال(ترجیحا) و یا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

در صورت داشتن علایم شبیه آنفلوانزا، با آب و نمک، دهان خود را شستشو دهید.

      

در روزهای اول بیماری تنفسی، ضمن استراحت در منزل، از حضور در اماکن پر تردد پرهیز کنید.

      

از خوردن مواد غذایی نیم پز و خام خودداری کنید.

      

از بيماران مبتلا به علايم تنفسی (نظير سرفه و عطسه)،حداقل يک متر فاصله داشته باشيد.

      

از تماس دست آلوده به چشم، بینی و دهان خود بپرهیزید.

      

مدت شست و شوی دست ها حداقل به اندازه 20 ثانیه باشد و تمامی قسمت های دست (انگشتتان خصوصا انگشت شصت، کف دست و مچ دست)

      

به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست ها با آب و صابون نمایید.

      

دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال (ترجیحا) ویا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

سردرد، تب و مشکلات تنفسی نظیر سرفه، آبریزش از بینی و تنگی نفس از علائم شایع بیماری کرونا ویروس جدید2019 هستند، در کودکان و سالمندان می تواند همراه با تهوع و استفراغ و دل درد باشد.

      
کد خبر: ۲۵۷۲
تاریخ انتشار: ۰۸ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۲:۵۷
مادر شهید مدافع حرم سعید کمالی در راهیان نور:
از کودکی های سعید می گوید: سعید از سه سالگی نماز خواندن را یاد گرفت، درسنین نوجوانی شروع به قرآن خواندن کرد وقتی من نماز می خواندم ، می آمد کنارم می نشست و می گفت: مادر یک دعا بیشتر نکن، می گفتم چه دعایی؟ می گفت : دعا کن من به شهادت برسم و مثل حضرت زهرا(س) گمنام باشم.
دعا کن من به شهادت برسم و مثل حضرت زهرا(س) گمنام باشم/ نسل شهدای مدافع حرم از نسل شهدای دفاع مقدس است

به گزارش آوای خزر از ساری، نسل شهدای مدافع حرم از نسل شهدای دفاع مقدس هستند که فرسنگ ها دور از خانه و خانواده، دنیا را با تمام آرزویش ، بوسیدند و کنار گذاشتند ، تا از قافله جا نمانند.


 شهدای شلمچه باشند یا شهدای خان طومان، هردو مدافع حریم اسلامند که  با سر به سمت شهادت دویدند وکربلایی شدند.


شهید مدافع حرم سعید کمالی کارگرزاده ای که وقتی پای دفاع از حرم به میان آمد حتی یک دست لباس همراهش نبرد، حالا مادر شهید سعید، به منطقه عملیاتی جنوب آمده تا بوی گل گم کرده اش را از خاک تفتیده جنوب بشنود.


سفر راهیان نوربهانه ای شد تا در اردوگاه شهدای مازندران با این مادر شهید درباره سعید و ماجرای کربلایی شدنش بیشتر بدانیم.


شهید مدافع حرم سعید کمالی متولد نوزدهم شهریور 1369 اهل روستای کفرات نکا و ساکن ساری و سومین فرزند خانواده ای کارگر است و وقتی شهید شد از او یک پسر به یادگار ماند.


 خانم ساره کمالی از کودکی های سعید می گوید: سعید از سه سالگی نماز خواندن را یاد گرفت، درسنین نوجوانی شروع به قرآن خواندن کرد وقتی من نماز می خواندم ، می آمد کنارم می نشست و می گفت: مادر یک دعا بیشتر نکن، می گفتم چه دعایی؟ می گفت : دعا کن من به شهادت برسم و مثل حضرت زهرا(س) گمنام باشم.


خانم کمالی با سادگی دوست داشتنی تعریف می کند: کارگر هستم و فصل بهار با سعید می رفتیم ییلاق برای کار کشاورزی.


سعیدکلاس دوم راهنمایی بود که یک شب مادر خواب می بیند جنازه سعید را با یک نیسان به خانه آوردند: تابوت سعید توی نیسان بود. رفتم در تابوت را بازکردم که جنازه سعید را ببینم اما جنازه ای نبود، جز خون.


به گفته مادر، اخلاق و رفتار سعید با سه فرزند دیگر فرق داشت: چهار سالی که در دانشگاه بود،هروقت موقع تعطیلات به خانه می آمد،شب اگر بود، طوری می آمد اگر ما خواب بودیم، بیدار نشویم من می دانستم چه موقعی از شب به خانه می آید برای همین بیدار می ماندم وقتی می دید بیدار هستم زود می آمد و دامن لباسم را به سر و صورتش می کشید و دست مرا می بوسید یک بار به سعید گفتم: پسر تو با این جایگاهی که داری چرا این کار را می کنی؟ می گفت: مادرجان شما مقامت بالاتر از من است بارها تکرار می کرد که من نوکر شما هستم.


خانم کمالی از آن شبی می گوید که سعید برای رفتن به سوریه با مادر و پدرش خداحافظی کرد: وقتی سعید آمد و گفت می خواهم به سوریه بروم، آنقدر آرامش داشتم که فکرکردم سعید برای خرید می خواهد به بازار برود دلم محکم بود و انگار کسی به من قوت قلب  می داد از زیر قران ردش کردم و چهار بار با هم خداحافظی کردیم در آخرین بدرقه اش، دعا کردم همه کسانی که به سوریه می روند سالم و سلامت برگردند.


سعید آنقدر که برای رفتن ذوق داشت که حتی ساک لباس برنداشت، مادر شهید تعریف می کند: یک دست لباسش را گذاشت توی نایلون و رفت فرودگاه، دوستش که نایلون دست سعید را دید، گفت که لباست را بگذار توی کیفم سعید پرواز کرد و اما دوستش از سفر جاماند همان یک دست لباسی که سعید با خودش به سوریه نبرد را دوستش  بعد از شهادت سعید برای ما آورد.


سفارش خانم کمالی به چهار فرزندش، این بود که اگر می خواهید من از شما را راضی باشم نمازتان را ترک نکنید: وقتی خبر شهادت سعید را شنیدم ، وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم منتظر جنازه اش بودم اما گفتند جنازه اش پیش حضرت زینب(س) ماند و بر نمی گردد پسرم نذر کرده بود تا جنازه اش برنگردد و گمنام باشد.


مادر است و دلتنگ فرزندش، آنهم فرزندی که هنوز پیکرش برنگشت: وقتی دلتنگ می شوم  قاب عکس سعید را می گیرم و با او حرف میزنم اما خیلی سریع به خودم می گویم مگر ما از حضرت زینب(س) بالاتریم ؟ به خدایا می گویم این قربانی را از من هم قبول کن.


خاک کربلایی جنوب دل مادرسعید که فرزندش را با کارگری بزرگ کرده ، آرام می کند: اولین سال است به جنوب آمدم ، همیشه با خودم می گویم شهدایی که اینجا شهید شدند همه خانواده داشتند ، دنیا را رها کردند ، زندگی را کنارگذاشتند و شهید شدند، پس سعید من هم مثل این شهداست.

مطالب مرتبط
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر: