ساری- آزاده
بابانژاد: در فصلی که خیلیها در این سوی مرز هنوز از خواب زمستانی بیدار نشده
بودند، در آن سوی مرزها مردان بیداردل و شیران حماسه از تبار ابراهیم(ع) بتشکن و درسآموخته در مکتب
سالار شهیدان، با خصم زمانه در نبردی سخت بودند تا از حریم و حرم دفاع کنند، آنها همراه
با رستاخیز طبیعت، بهپا خاستند و در دل خطر رفتند؛ نه سراسیمه بودند و نه
وحشتزده، آنها همانهایی بودند که لحظهای از کنار امام زمان خود رد نشده و در
جهاد با کفر و الحاد، مردد نشدند.
در حالی که سؤالهای
ریز و درشت و گاه ابهامبرانگیز برخی از جریانات داخلی ایران میرفت که شائبه
ضرورت عدم حضور نیروهای جهادی را در سوریه و عراق فراهم کند و در حالی که برخی
جریانات نیز به رهبری لابیهای آمریکایی – صهیونیستی، اصل ولایت فقیه را مورد هجمه
قرار داده بودند؛ ناگاه 175 شهید غواص و خطشکن، سندی زنده بر چرایی جهاد با خصم
زمانه در آنسوی مرزها شدند و راه را از بیراهه
نشان دادند.
موضوع جهاد با
گروههای تفکیری تروریستی به یک سال و دو سال بازنمیگردد و جهاد از بیش از یکدههی پیش با قدرت آغاز شد، همان
زمانی که تفکرات جاهلیت عرب با اندیشههای غیر بشری و ولنگاری آمریکایی –
صهیونیستی با یکدیگر تزویج شده و «داعش» را خلق کردند؛ همپای آنها نیز تفکرات
جهادی با شیوه اصولیتر شکل گرفت و اتاقهای فکر و لابیهای سه ضلع از مثلث شوم هر
چقدر که دایره را بر مجاهدان تنگتر میکردند، عرصه برای استراتژیها و خط
مشیءهای جهادی بازتر و سطح بصیرت مردم بیشتر میشد.
«چمران»ها حدیث
عشق آغاز کردند و مردم کوچه بازار را برای دفاع از ناموس و وطن به فنون دفاعی مسلح
کردند، دشمن اما بیکار نمینشست و با تمام توان به پیش آمد و گاه به بهانه مبارزه
با تروریسم و گاهی برای نجات مردم و گاهی نیز علناً از قصد غیرانسانی خود سخن
میگفت، بیگناهان زیادی به خاک و خون کشیده شدند، یک روز در عراق، یک روز در سوریه
و یک روز در یمن، ... و عربستان سعودی دیگر نتوانست چهرهی استکباری و جاهلانه خود
را پشت پردهی کعبه پنهان کند زیرا دیگر چیزی برای مخفی کردن نمانده بود! حالا
دیگر دنیا میداند که حاکمان سفاک عربستان سعودی با همان تفکرات جاهلانه و خون
سفیانی پا در نبردی گذاشتهاند که هدف اصلی آن اسلام است، همان دینی که خود
داعیهدار آن بوده و 14 قرن است خود را بواسطه کعبه، «خادمالشریعه» میدانند، حالا
میخواهند نه چیزی
از اسلام و شیعه بماند و نه چیزی از کعبه!
اما برای مبارزه
با کفر و الحاد باید دست به کار شد، هدف از این همه هیاهو و کشتار که نه به شیعه
رحم میکند و نه به اهل سنت، برای ضربه زدن به ایران امالقرای جهان اسلام است که
مهره مهم و بنیادینی به نام «ولی فقیه» دارد و مسلمانان جهان، او را رهبر و پیشوای
خود میدانند، تلاش مثلث شوم سعودی- آمریکایی و اسرائیلی برای رسیدن به ایران است،
اما مگر میشود با وجود
دریادلان و خطشکنانی که برای جهاد با کفر زمانه و به عشق شهادت سر از پا
نمیشناسند، حتی یک وجب از خاک ایران به تصرف دشمن در آید.
امروز مردان مردی
از سرزمین آریایی، از همه چیز خود گذشتند و به آنسوی مرزها رفتند تا این سوی مرز در
آرامش و امنیت باشد، آنها رفتند در حالیکه جان عزیز را در کف گرفتند، از زن و
فرزند و مال و خاندان دل بریدند تا حریم حرم حفظ شود و دشمن به خاک مقدس ایران
تجاوز نکند.
«مدافعان حرم»،
اسطورههای بیبدیل تاریخ ایران هستند زیرا در شرایطی به دفاع از ارزشها میپردازند
که مرز مبارزه تغییر یافته است و دشمن، سرسختتر از گذشته به میدان آمده است،
دشمنی که نه دین و مکتب میشناسد و نه بویی از انسانیت برده است، بلکه خوی
وحشیگری و ستیز دارد و گمراه است؛ گاه زیرساختها را از بین میبرد، قدارهکشی میکند،
گاه گردن میزند، گاه شکنجه میکند، گاه به ناموس دیگران تعرض میکند و گاه ...، و
کودکانی را خلق کردهاند که چیزی جز
توحش نمیدانند!
مازندران سرزمین
علویتبار ایران اسلامی نیز مردان مردی را در دامان خود پروریده است که برای جهاد
و مبارزه آمادهاند، آنها که قنوت نمازشان «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة» بود و
آرزویشان «فزت و رب الکعبه»، آنهایی که ناله جگرسوز «بأیّ ذنب قتلت» مظلومان را
شنیدند و به استقبال خطر رفتند، 35 مرد «مردستان طاها» چون شقایقهای دشت
خانطومان زیباساز صفحه تاریخ و لبیکگوی ندای«هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) زمان
خود شدند.
35 شهید مدافع
حرم مازندران، امروز افتخار مردمان این دیار هستند و خانوادهها و جگرگوشههای
آنها زینتبخش هر شهر و
محله شدند، کودکان معصوم شهدای مدافع حرم را باید دید و باید به چشمهای آنها زل
زد و خود را پیدا کرد، آنها در حالی پدر را جستجو میکنند و نمییابند که در هر
محفلی که قدم میگذارند حرف از پدران شهید آنهاست...، این کودکان اسناد زنده تاریخ
استان و کشورمان هستند، آنها به عکس پدر دل خوش کردهاند و به مردمان سرزمین خود،
تا قدر شهدا دانسته شود.
... و چقدر خبر
تولد «زینب» فرزند چهارم شهید محمد بلباسی دلها را لرزاند و مادر را بیش از گذشته
به فکر بابا انداخت! شهیدی که 37 بهار از عمرش گذشت و در صف مجاهدان و مقربان الهی
قرار گرفت، بارها به عکس شهید بلباسی در کنار فرزندانش «فاطمه» 10 ساله، «حسن» 8
ساله و «مهدی» 5 ساله نگاه میکنم و به این میاندیشم که بهراستی جای ما در کنار
این جمع کجاست؟ و آیا جایی برای ما هست؟ چه کنیم تا در کنار این جمع باشیم؟
شهید بلباسیها
از همه چیز خود گذشتند؛ از نگاه معصومانه همسر و فرزند، از نعمت حیات، از
خوشیهای زندگی، از دیدن فرزندان در لباس عروسی و دامادی، از تحقق آرزوهای فرزندان
خود،... و بیتعارف، اینها دغدغههای فکری ما هست و اما برای آنها به خدا رسیدن همه
چیز بود...، بهراستی که ما
کجاییم و آنها کجا!؟ و باید خود را جستجو و این فاصله را کم کنیم.
اکنون نوبت ماست،
آنها مسیر را هموار و راه را مشخص کردند، برایمان چراغ آوردند و خواستند تا هویت
خود را از یاد نبریم، دشمن را بشناسیم و خود را نسبت به تهدیدات و جنگ نرم دشمن
مسلح کنیم، گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشیم، حسین و یزید زمان خود را
بشناسیم و سالم و عزتمندانه زنده کنیم... از خدا میخواهیم تا لیاقت ادامه مسیر
شهدا را به ما عطا کند.
فراموش نکنیم که حساب
بیکاری و تورم و آسیبهای اجتماعی از
حساب شهدا جداست و بدانیم که امنیت و آسایش امروز به چه بهایی به دست آمده است.
20 آبان مصادف با
دهم صفر، پنجشنبه شب در روستای «حاجیمحله نکا» یاواره پنج شهید این روستا و
گرامیداشت شهدای مدافع حرم مازندران با دعوت از خانوادههای شهدای گرانقدر و مردم ولایتمدار مازندران برگزار
میشود.
درود بر آنهایی
که لحظهای از کنار ولایت رد نشدند، منشأ حقیقت را دریافتند، «حبلالمتین» را به
دستان خود گره زدند و در ادامهی مسیر حق، مردد نشدند.
انتهای پیام/