آوای خزر _ آزاده بابانژاد: نمی‌دانم اهل کجایی و نامت چیست، اما تو را محیط‌بان می‌خوانم و می‌دانم کار سختی داری.
مناطق حفاظت‌شده، میراث طبیعی این کهن‌سرزمین است، و تو حافظ آنی بی‌آنکه آنی از وظیفه‌ی خود جا بمانی و به این خاطر، شایسته‌ی ستایشی.
در فصل زایش و رویش، فصل سکوت و آرامش، در دل رگبارها، برف و بوران‌ها، در آفتاب سوزان، در دشت‌ها، کوهستان‌ها یا بیابان‌ها، تو استوار ایستاده‌ای.
از حقوق و مزایایت نمی‌گویم که نه سنخیتی با سختی کارت دارد و نه در اندازه‌ی زحمات توست، اما با اینهمه، تو همچون کوهی از مقاومت و ایثار در برابر مافیای طبیعت سینه سپر کرده‌ای.
برایم تلخ و غم‌انگیز است وقتی که می‌شنوم یک محیط‌بان مورد ضرب و شتم، شلیک مستقیم و تهدید قرار گرفته است و اسفناک‌تر اینکه عده‌ای در راه اجرای قانون، و تنها به دلیل اعمال قانون شهید یا جانباز و یا حتی به زندان محکوم می‌شوند!
وضعیت بدتری هم هست؛ نمی‌دانم چه حسی داری وقتی که مسلسل و کلاشینکف و خودرو‌های سریع‌السیر متخلفان که بیابان و دشت و کوهستان نمی‌شناسند؛ به امکانات و تجهیزات محیط‌بانی پوزخند می‌زنند و نمی‌دانم چرا قانون هنوز برایشان بازدارنده نیست؟!
و نمی‌دانم چه حالی داری وقتی سیم خاردار را از جسم نیمه‌جان یک حیوان زبان‌بسته جدا می‌کنی، یا با لاشه‌ی یک حیوان بی‌گناه مواجه می‌شوی؛ و این را هم بگویم که خوشحال می‌شوم وقتی تصویری از محبت و عشق وصف‌ناشدنی‌ات را به محیط زیست گیاهی و جانوری می‌بینم، سلفی‌های بی‌نظیرت با خرس قهوه‌ای، گوزن زرد، و حتی کل و بز‌هایی که خیلی آب می‌خورند! با پرنده‌ی مهاجری که رهاسازی می‌شود، با درختی کهنسال و با گلی زیبا، با رودخانه و تالاب و گل‌های رنگارنگ دشت، و حتی با یک واحد صنعتی سبز، برایم جذاب و دوست‌داشتنی‌ست.
خلاصه بگویم، تو محیط‌بانی و فارغ از مسائل جناحی طبیعت را در آغوش گرفته‌ای و می‌کوشی از گزند حوادث مصونش نگاه داری.
تو بی‌خیال بخشنامه‌ها تنها به حفاظت می‌اندیشی، می‌دانم برایت سخت است که زیر بار خواهش بروی، اما از تو می‌خواهم که، چون همیشه با اقتدار و سرافراز بمان‌ ای محیط‌بان!

انتهای پیام/۱۰۰۱