
آری سخن از “معلم” است که زیر ساخت واژگانی اش از “علم” است و خدای بزرگ در اولین آیاتی که بر پیامبر رحمت نازل کردند، به واسطه همین واژگان، خویش را معلم میداند که “الذی علم بالقلم علّم الانسان ما لم یعلم”
هرچند امسال به خاطر شیوع یک ویروس منحوس، برنامههای خاص روز و هفته معلم، مانند سالهای پیش نمود آنچنانی ندارد، اما هیچ کس در هر سطح از جایگاه و شان اجتماعی نمیتواند فراموش کند که پلههای دانش خویش را به واسطه روشنایی شمعی پیموده که خود چکه چکه آب شد تا جامعه بشری در تاریکخانه جهل و بی خبری نماند.
قرنطینه و خانه نشینی و رعایت توصیههای وزارت بهداشت، امسال لذت دیدار معلمها و دست بوسیها را از ما گرفته، اما نام و یادشان، چون زلال جاری عشق از چشمه دلهای همه کسانی که روزی دانش آموز بودند، میجوشد و من اینجا با صریر قلم، آرزوی قلبی خویش را فریاد میزنم که تمام معلمهای خویش از اول دبستان تا چهارم دبیرستان را دوست دارم. معلمانی که در ایستادگی، سرو پایدارند، در استواری، قلههای قد برافراشته، در پاکی ضمیر، گلهای خوشبو، در طهارت روح، آب، در بخشش گرما و نور، آفتاب و مهتاب.
البته وقتی موصوف معلم باشد، زیباترین توصیفات هم میلنگند، آنگونه که نمیتوان اقیانوس را محدود به ظرف کرد. چرا که توانایی قلم بزرگترین نویسندگان و شاعران هم مرهون دست و نگاه معلم هاست که الفبا را در ابتداییترین کلاسها به دانش آموزان خویش آموختند. معلمی که با عشق به شغل شریف خویش سر کلاس حاضر میشود، خوب میداند که آینده جامعه در دستان اوست و با نگاه به پیشرفت جوامع گوناگون این نکته صریح و آشکار میشود که جامعهای موفق هست که به معلمانش بها میدهد و ارتقای فرهنگی خویش را به درستی در آموزش فرهنگیان میجوید. رشد علمی، پیشرفت همه جانبه را به دنبال دارد و اگر جامعه را کشتی و محیط اطراف را اقیانوس و مسافران کشتی را تک تک افراد جامعه بدانیم، معلمان ملوانان این کشتی هستند که یا کشتی را به ساحل نجات میرسانند و یا در ورطههای مهیب غرق خواهند کرد.
بشر امروزی از نظر علمی و فکری پا به جایی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراطها و افلاطونها باید افتخار شاگردی اش را بپذیرند اما از نظر روح و خوی و منش ، یک «زنگی مست تیغ بران به دست» بیش نیست(معلم شهید مطهری)
۱۲ اردیبهشت به سبب شهادت متفکر معلم شهید استاد مطهری به نام تجلیل معلمان در تاریخ انقلاب اسلامی درج گردید.با بررسی سیر و سلوک سبک زندگی این عارف بصیر درمیابیم که یک معلم باید بی وقفه در شرایط مختلف چون خفقان دژخیمان سفاک رژیم منحوس پهلوی و محدودیت های متعدد به علم آموزی بپردازد.این شهید همام به ما آموخت آموختن در هر شرایطی لازم است با توجه به نکته اول بحث با ثابت بودن شرایط و مهیا بودن محیط تدریس معلمان سالها با تلاش با علم به کمبودهای مختلف آموزشی دست از تلاش خویش برای آگاه سازی محصلین و شاگردان نکشیدند اما امسال سال متفاوتی جهت روز معلم می باشد زیرا معلم با پدیده و مشکلی به نام ویروس منحوس کرونا مقابله میکند و باید بدون حضور فیزیکی دانش آموزان را بیاموزد.معلمان فنی و به روز الحمدالله با بهره گیری از فضاهای جدید دست به آموزش زده اند و با تعطیلی مدارس وظایف خویش را تعطیل ننموده.متاسفانه آنچه در جامعه توسط دستی پنهان با جنگ روانی در القای تعطیلی معلمان و حقوق بی مزد می باشد اما معلمان با هزینه های متعدد و گذاشتن وقت بیشتر نسبت به گذشته سعی در انطباق با شرایط و مدل سازی جدید در فضای جدید در جهت آموزش بهتر دانش آموزان هستند که این نشان از تلاش بیشتر نسبت به شرایط گذشته است .با گره زدن دو موضوع بالا باید بدانیم آموزش چه در جنگ چه در فشار و چه در محدودیت های طبیعی تعطیلی ندارد و مدافعان آموزش همواره در پی آموزش می باشند.
حقیر شاگرد گذشته معلمان و معلم امروز به سبب شرایط کنونی از طریق فضای مجازی این هفته را به همه ی تلاشگران عرصه علم همکاران ارجمندم تبریک عرض می نمایم.هزاران گل های با طراوات تقدیم شما عزیزان ان شاءالله با رفع این ویروس منحوس حضوری و با گل طبیعی از شما عزیزان تقدیر نمایم.
به نام خداوند جان و خرد
یک بار دیگر در مناسبت به ظاهر مبارک هفته معلم قرار گرفته ایم و تکرار افاضههای پر طمطراق در شان ابرانسانی به نام معلم که گویا در آغاز یک هفته خاص در تقویم دیده میشود و در پایان همان هفته هم تمام!
عمری کوتاه و دردناک با تقدیری تکراری و هر روز سختتر!
و، اما هفته معلم امسال متفاوت است. چرا که معلم طی ماههای اخیر زحمتی مضاعف را به دوش کشیده است، اگرچه به ظاهر تعطیل است وهمه صنوف و افراد در خصوص تعطیلی خوش به حالانه این قشر بواقع ساکن وادی فراموشان، صاحبنظر شده اند!
معلم روزگار امروز در کنار ریاضت و انقباض اقتصادی که هر روز این شیرازه پردازان تعلیم و تربیت را بیرحمانه در کوچه خیابانهای خیال معاش و غم نان رها کرده است، ولی باید در هرشرایطی با لبخند به کلاس بیاید، شاگردانش را بااوصاف مختلف درککند، ببیند و دم نزند؛ و بخش ترسناک و تلخ این قصه ناتمام فقری بزرگتر است و آن حکایت نخ نمای مدیریت این سیستم رها شده است که از مدرسه تا اداره، از پایینترین تا بالاترین سطوح، مدیریت در حقیقت حیات خلوت سیاست شده است.
چه بسیار معلمان فرهیخته خانه نشین و چه بسیارتر مدیران دارای ابلاغ سفارشی که به جای مدیریت پداگوژی بیشتر سرگرم کارپردازی، حسابداری، جذب عواید از اولیا و صد البته توسعه ارتباطات و فتح باب جهت ماندگاری و ارتقا جایگاه باشند!
و در این وانفسا آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است.
و اما معلم امروز در کنار درک همه این دانستههای اظهر من الشمس باید عاشق باشد که هست؛ که جز عشق نبرد این زورق بی بادبان را!
عاشقی که خسته تراز هر سال است وهیچ زبان وبیانی قادربه سپاس گزاری ازاونیست.
هرچند چشم معلم نه به دست کسی است که تقدیر میکند و نه گوش او پر ملال از آنکه تحقیر میکند!
اوخسته است چراکه درکلاس حضورندارد و لبخند دانش اموزش را پس ازیادگیری درچهره شان نمیبیند.
همچنین برق شادی را در چشمان دانش آموزش بعداز تشویق شدن.
معلم دوره کرونا حتی هیاهو و شادی دانش اموزانش را در پایان کلاس درس هم نمیببیند.
از علت غیبت دانش اموزش درکلاس بیخبر است.
حتی محروم است از دیدن چهره به ظاهر سرحال همکارش.
او به جای یک ساعت اموزش در کلاس باید دوساعت وقت بگذارد؛ و برای برقراری نظم باید بارها کلمه چت ممنوع را تایپ تا بتواند کمی نظم برقرار کند.
هرچند به زعم غریب برخیها تعطیل است، ولی عملا هیچ زمان ومکان خاصی درتدریس ندارد و مرتب باید در حال اماده کردن مطالب، تایپ سوالات و بررسی امتحانات و رفع اشکال باشد.
معلم ناچاراست درخانه کلاس درسی برقرار کند و هیچ صدایی نظم کلاسش را به هم نزند.
معلم امسال غیرازخستگی نگران است ونگرانی هایش بیش ترازهمیشه.
نگران دانش اموزی که اصلا گوشی ندارد انلاین باشد یا ان که بایدمنتظر پدر و مادر باشد تا از سرکاربیایند تا بتواند آنلاین شود.
دانش اموزی که در منطقه محروم است و هیچ امکاناتی ندارد.
و هزار دغدغه دیگر که در این مجال نمیگنجد.
تازه اگر با دلسوزی هر چه تمامتر آنلایند شود که چه سوژهای باشد برای پر کردن وقت قرنطینه نشینان!
صدها زبان قادر به تشکرازمعلم نیست که معلم سال کرونایی جای خود دارد.
نیاز معلم امروز عزت، شانیت رفع تبعیضهای فاحش و عدالت است.
اگر توانستید ذرهای این تابلوی غبار گرفته را برایش واضح کنید تا بییند.
معلم چو کانونی از آتش است
همه کار او سوزش و ساز است…
دربیان مقام بی بدیل «معلم» همین بس: «تاخدابوده وهست، معلم بوده وهست وهر روز، روز معلم است.»
روز معلم سال۱۳۹۹را درحالی به نظاره نشسته ایم که شرایط اجتماعی ویژهای بر کل کشور حاکم؛ که جامعه فرهیخته و رکن اساسی تعلیم وتربیت یعنی آموزش وپرورش نیز از این مسأله بی نصیب نبوده است.
از «روز معلم وهفته معلم» (دربهترین زمانش) فقط نامی بیش نبوده است؛ همیشه در چنین روزی از «معلم» چهها گفتندو نوشتندو بسیارشنیدیم؛ اما هرگز به مرحله عمل نرسید.
ویروس منحوس کرونا با تمام گرفتاریها و مشکلات و غم واندوههایی که برای ملت ما همراه داشت، آموزههای فراوانی را به بهترین شکل (عملی) به همگان آموخت که درطول دوران حیاتمان از آن غافل بوده ایم.
دیدیم خیلی از امور تعطیل بردار بوده، ولی تنها موضوعی که دغدغه ونگرانی جدی بهمراه داشت «آموزش» بوده که
نه تنها تعطیل نگردیده بلکه شاهد تلاش و جانفشانی معلمانی بودیم که کمر همت بسته تا در سختترین شرایط؛ در تخت بیمارستان، دردشت وصحرا، درمنزل و فضای مجازی با استفاده از تمام ظرفیتها دلشوره و دغدغه یاد دهی داشته اند. دیدیم وخواندیم که مسئولان دربرابر تلاشهای صادقانه و ایثارگرانه معلمان؛ پاداش پیشکسوتان نجیب عرصه تعلیم وتربیت را چگونه با افزایش نجومی حقوق! خودشان پاسخ گفته، جبران زحمات نموده اند.
ریش سفیدانی که زمزمه مهربانانه «بابا آب داد» و «بابا نان داد» روزگارشان را سپری کرده، اما افسوس امروز با دستانی لرزان و پاهایی ناتوان چشم انتظار مهربانیها وقدرشناسیها هستندامیدوارانه درپی گوش شنوایی برای شنیدن دردهایشان؛ اما، اما اما:
چه چشم پاسخ است ازین دریچههای بسته ات بروکه هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند
این کمترین به سهم خود سلامتی، شادابی یکایک همکاران گراسنگم را آرزو میکنم؛ معلمان صادق وعاشقی که با سکوت پر رمز و رازشان، فریادهای فروخته خویش را فریاد میکنند.
در ایام کرونایی امسال، روز علم و اندیشه نیز حال و هوایی مجازی داشت، تبریک گفتن در این روزها نیز متفاوت است، تفاوت از این بابت که زحمت معلم چندین برابرشده. اگرچه به ظاهر تعطیل است.
هر چند تعطیلات به مذاق معلمان خوشایند نیست، چون هم باید جبران مافات اموزشی کنند و هم اینکه تعطیلات بدون داشتن آسایش و راحتی سختتر میباشد.
اما، معلم امسال عاشق است، عاشقی خستهتر از هر سال. هیچ زبان و بیانی قادربه سپاسگزاری و تقدیر و تشکر از زحمات گذشته او نیست، چه برسد به زحمات فعلی او.
ذهن و جسم او خسته است، چرا که در کلاس حضور ندارد و لبخند دانش اموزش را پس از یادگیری در چهره شان نمیبیند.
اوخسته است چرا که برق شادی را در چشمان دانش اموزش نمیبیند.
او خسته است چرا که هیاهو و شادی دانش امو زانش را در پایان کلاس درس نمیبیند تا مرهمی بر نامهربانیهای روزگار و روزگارسازان باشد.
اوخسته است، چون ازدیدن چهره خسته و به ظاهر سرحال همکارش محروم است. همکاری که دردش را میفهمید و هیچ وقت نیش و کنایه تعطیل بودن را به روح و جانش نمیزد.
اوخسته است، چون به جای یک ساعت اموزش در کلاس، باید دوساعت وقت بگذارد، اما مردمان و کارمندانی که نیش و کنایه میزنند این زمانها را نمیبینند و فکر میکنند کار کردن فقط در محیط کار اتفاق میافتد.
اوخسته است، چون فقط میتواند آموزش دهد (آن هم بصورتی که باب میلش نیست)، اما دیگر ارتباط روحی و حسی با دانش آموز ندارد تا بتواند اخلاق و منش مهربانانه خود را منتقل کند، چون میداند در این دوری اجباری، انتقال ارزشها و اخلاق، اتفاق نمیفتد.
اوخسته است چرا که درخانه باید کلاس درسی برقرار کند که هیچ صدایی نظم کلاسش رابه هم نزند و دائما اهل خانه را مجبور به سکوت و پذیرش شرایط او نماید.
اوخسته است خسته از درد انگشت دستانش، درد گردن و چشمانش و خسته از سردردهایش.
معلم امسال غیر از خستگی نگران است و نگرانی هایش بیشتر از سالهای گذشته است. چون روزگارسازان با وعدههای همیشگی، به دنبال ایجاد امید واهی در ذهن او هستند، در حالیکه با کمی درایت بیشتر توسط مسئولان آموزش و پرورش، اختلاف ایجاد شده خلق نمیشد و سطح توقعات او را از همسان سازی با منابع مالی کارکنان دیگر دستگاهها به همسان سازی منابع مالی همکاران اداری تنزل پیدا نمیکرد.
اونگران است نگران دانش اموزی که اصلاگوشی ندارد تا انلاین باشد. نگران دانش اموزی که باید منتظر پدر یا مادر خود باشد تا از سر کار بیاید تا بتواند آنلاین باشد.
او نگران دانش اموزی است، که در منطقه محروم و فاقد هرگونه امکانات، چه فیزیکی و چه نرم افزاری میباشد.
اونگران است، نگران دانش اموزی که بچه طلاق است و در کنار مادربزرگ یا پدربزرگ باید آموزش ببیند و تربیت شود که هیچ سنخیتی با سطح توقعات او ندارد.
حال مسئولان زحمت کشیده و تدبیر کرده اند که همه دانش آموزان را با یک نسخه به ظاهر شاد هدایت کنند.
چون اصلا سر کلاس درس نبوده اند تا بدانند که دانش آموزان یک کلاس شرایط متفاوتی دارند چه برسد به دانش آموزان یک مملکت، نمیدانند که هر کدام زبان و احساس و روش خاصی میخواهند که فقط یک معلم میتواند و میداند چگونه برخورد کند و چگونه آموزش دهد. چون فهم آنان از آموزش و تربیت با فهم هر معلم از آموزش و تربیت متفاوت میباشد.
مسئولان آموزش و پرورش نمیدانند که دانش آموز انسان است و انسانها با هم تفاوت دارند و پیچیدن یک نسخه آموزشی یکسان کاری کاملا اشتباه هست.
به فرض که آموزش را حل نموده اید با بخش دوم که تربیت و پرورش دانش آموزان هست چه نسخهای پیچیده اید.
در پایان صدها و هزاران زبان قادر به تقدیر و تشکر از معلمان در سال کرونایی نیست.
باید آموخت کلمات بی پایان را حتی اگر امیدهای ما را به هیچ بکشانند!، باید بیاموزانیم برای مانایی وطن، و این رسالتِ منِ معلم است
تا بلکه برای آبادانی و سرافرازی آن بشود از رنجی که عفونتهای برخی از حاکمانِ در طی زمان بی ترحمِ آغشته به زبان و خلقیات … نابخردانه بر پیکر نحیفشان ِ، چون شلاقِ جهل بتازند نیز امرِ آموختن و از تاریخ کهن و میراثش در کلاسهای درس جانانه درس میآموزاند؟!، معلم همیشه نگران است از عفونتهایی که امروزه جامعه را فرا گرفته است وامور ناشی از خستگیهای تحمیل شونده برجانِ معلمان در سالهای اخیر توسط برخی نامسئولان و نامدیران بی کفایتِ حاکم بر شئون آموزش و پرورش است که تا مرزِ گمشدگی اخلاق و عشقهای بی جان شده بر پیکر جامعه تاخته است و اینهمه با تاسف از “کر” و ” نابینایی” شدگی برخی از حکمرانان ناشی از بدمستی شهوت قدرت متاسفانه تاوانی است که معلمان با “”جانشان”” هزینه اش را میپردازند؟!
همهی ما معلمان همچنان شآن و منزلت معلمیم و معلم خواهیم ماند و زخم عمیق زبانِ تحقیر شدگانِ نیش زننده به آموزش و پرورش را تحمل میکنیم تا، چون پاسبانان نهاد تعلیم و تربیت، شب پای این میراث، بیدار میمانیم تا اخلاق نمیرد؟! و عشق در جامعه جاری باشد؟!.
گفتنی هایم را به زبانِ”معلمی” که نوجوانی و جوانی ام را با “انتخاب” به این مقام نائل شده ام بیان میکنم و هرگز تمایلی ندارم، چون دهانهای گندیدهء ستم پیشگان و برخی از سیاستمداران بی کفایت در وصف مقام معلمان، زیادِه گو جلوه کند؟! آنهایی که آموزش و پرورش را در این سالها با انگیزههای قوی و دشمن کیش آن را بدل به کویری از بی رحمی ساختند، و، چون سرابی از امید گمشده تبدیل کردهاند درکی درست از وطن و جامعه و آبادانی و سرافرازی آن ندارند؟! و نمیدانند مقام معلم با این رویکرد که تختههای سیاه را به امید به زندگی بهتر سبز نمود تا گچِ سفیداز روزگار سیاه، سفیدی و روشنایی را برای مردم و جوانانش ترسیم کند، درکی و لذتی از این منظر ندارند؟!
باوری عمیق دارم که، دریغ و هزاران افسوس گرفتار تفکری مسموم و کُشنده در این آب و خاک شده ایم که امروزه برخی سعی دارند آموزش و پرورش را به پایینترین سطح آن تقلیل داده و این برداشت را در ذهن معلمان بکارند تا سیاهی و تقلیل زندگی بهتر را به خانههای معلمان ببرند بلکه این وطن وطن نشود…
انتهای پیام/۱۰۰۰