آوای خزر- رقیه توسلی:کفش‌ها حالشان خوب نیست. غمباد دارند. توی دلشان غوغاست.
یک جفت کفش سراغ دارید که مدت‌ها بگذرد از طی طریقش به خراسان و خودش را دوست داشته باشد؟ پاپوش بودنش را؟ زنده بودنش را؟

اینروز‌ها به خادمان کفشداری حرم، زیاد فکر می‌کنم… به شماره‌هایی که نمی‌دهند… به پیرمردی که نمی‌آید گیوه هایش را بدهد امانت و بگوید خیر ببینید عزیزانِ علی بن موسی الرضا… به مادری که کتانی‌های دخترک دوساله اش را نمی‌گذارد روی پیشخان… به مادربزرگی که قصه کفش‌های نیمدارش را رو نمی‌کند که پنج بار به مددشان مشرف شده زیارت امام هشتم… به نابینایی که برای عرض خداقوت، از مولانا برایشان نمی‌خواند؛ نور تویی سـور تویی دولت منصور تـویی.

زل زده ام به کفش‌های توی جاکفشی. با اینکه تمیز و شُسته و فِرچه خورده اند، اما بیحال اند. نه یکی شان، که همه شان. مردانه و زنانه و پیر و جوان هم ندارند. افتاده اند به زار و نزاری.‌
می‌دانم کفش‌ها که به میهمانی دعوت نشوند دلشان می‌گیرد. غصه شان می‌شود. می‌دانم اینروز‌ها کفش ها، خوشبخت نیستند و کفشداران توس مغموم اند که کشیک ندارند.

یاد “خانجان” می‌افتم که همیشه می‌گفت: امان از دورافتادگی و دلتنگی!
عزیزکم این وقت‌ها سر بگذار روی مُهری که نام مبارک آقا دارد و اشک‌ها را رها کن. صدبار آزمایش کردم. مرحمت شان در دَم می‌رسد و نور زیارت سرازیر می‌شود.

انتهای پیام/۱۰۰۰