اینجا فریادها رنگ و روی دیگری دارد، سر و صداها قابل تحمل است، سوالی نیست چون همه درد مشترک دارند، اینجا دورهمی بچههای اوتیسم است؛ بهشت کوچکی که هر آدمی برای یکبار هم شده باید تجربهاش کند.
اینجا فریادها رنگ و روی دیگری دارد، سر و صداها قابل تحمل است، سوالی نیست چون همه درد مشترک دارند، اینجا دورهمی بچههای اوتیسم است؛ بهشت کوچکی که هر آدمی برای یکبار هم شده باید تجربهاش کند.
آوای خزر – آزاده بابانژاد: آمارها خبر میدهد حداقل از هر 100 نوزاد متولد شده در ایران، یک نفر به اختلال اوتیسم مبتلاست. رفتارهای تکراری و اختلال در برقراری ارتباط اجتماعی و عدم تعامل صحیح در برخورد با محیط و اطرافیان مهمترین نشانههای اوتسیم است.
چهارشنبهشب در رستوران شهاب ساری که سخاوت به خرج داد و اندازهاش هر چه باشد در این هیاهوی اقتصادی صدها آفرین و تحسین دارد، گاه پر از شور و نشاط و امیدواری و گاه پر از نگرانی و استرس و ناامیدی بود؛ همهاش را سر هم کنی یک رویداد شیک و پر از مهربانی بود.
«سپهر» با آن صدای پر از امیدش قرآن خواند و «ابوالفضل» هم شعری به یاد مادرش خواند. مادری که هنگام تولد فرزند دوم یعنی خواهر سپهر از دنیا رفت.
«فرخ حاجیپور» و گروهش 355 کیلومتر را از پایتخت طی کردند و خود را به ساری رساندند تا در دورهمی بچههای اوتیسم بخوانند و بنوازند بیهیچ چشمداشتی، آنها با آهنگهای شاد و شعرهای دوستداشتنی و هیجانی فوقالعاده بچهها را بینهایت مسرور کردند.
چالش خانوادههای اوتیسم
پدر یکی از بچههای اوتیسمی از مشکلات درمانی و خدمات مشاورهای گفت که پزشکان اضافه بر سازمان پول دریافت میکنند که تخلف است و کسی هم انگار نمیخواهد با آنها برخورد کند، و اینکه برای خدمات از نهادهای ذیربط باید هر بار کپی مدارک و اسناد را ارائه بدهند؛ روندی که در عصر دیجیتال باید قابل حل باشد و خانوادهها را در این مسائل کوچک و پیش پا افتاده درگیر نکنند.
علی حسننژاد مجری توانمند روزهای حساس، باز هم با حضورش دل کودکان اوتیسمی را مثل خیلی دیگر از مراسمی که مجریگری دارد؛ شاد کرد. او هم بیهیچ چشمداشتی آمد برای بار دوم.
شوق زندگی
«وحیده تهم» مدیر انجمن اوتیسم مازندران با برگههایی در دست آمده بود تا از روی آنها حرف بزند اما گفت که از روی برگه نمیخواند. او از ایجاد شوق و زندگی در یکایک مادران گفت که اگر آنها شاد نباشند چگونه کانون خانواده شاد خواهد بود و تاکید کرد که با همه مشکلات، شاد باشید و به خانواده انرژی بدهید، چون مادر هم حق شادی دارد، حق زندگی دارد و به شوق آن فرزندی که به او نیاز دارد با امید به زندگیاش ادامه میدهد.
او از همه کسانی که به هر نیتی شبی بهیادماندنی و زیبا را برای بچههای اوتیسم رقم زدند قدردانی کرد؛ از فرخ حاجیپور خواننده، از مدیر رستوران شهاب، و «میرزایی کوچک» که او هم راه پدر را در کار خیر ادامه میدهد و با 20 بسته لوازمالتحریر دل بچهها را شاد کرد. و تا آن عینکفروش خیابان قارن، یا دانشجویان نوشیروانی بابل، و حتی آن «هایپر ارگانیک» حامی اوتیسم در ساری و افرادی مثل علی حسننژاد، مجتبی کواکبیان و حامد اسماعیلی.
برنامه همچنان به شادی ادامه داشت. «آرین» با دستان تپل و قدرتمندش اما با لطافت خاصی موسیقی نواخت، «کمند» شعر زیبای «ضامن آهو» را خواند. شور و اشتیاق بچهها بسیار بود و سعی میکردند به هر صورتی آن انرژی مضاعف را تخلیه کنند.
سوال ممنوع!
هر از گاهی کودکی فریاد میزد، یکی میخندید، دیگری میدوید، یکی میز را به هم میزد، آن یکی بیهدف و سردرگم لابلای صندلیها میگشت، دیگری لیوان را میشکست، یکی تمام نوشیدنیها و اشیاء روی میز را کنار هم جمع و بازی میکرد، یکی سر بطری آب را به سختی باز میکرد و آب را روی زمین میپاشید.
اینجا کسی سر بچهها فریاد نزد، آنها را به باد کتک نگرفت، سرزنش نکرد، نترساند، خط و نشان نکشید، بیاحترامی نکرد، حرف زشت نزد، نخواست بگوید تو هیچی نیستی، کسی شاکی نشد که چرا بچهای روی میز نشسته، بالای صندلی میپرد، چرا اینقدر میدود، چرا بیدلیل گریه میکند، اصلا چرا اینقدر بلند میخندد، دستهایش را به هم میزند، چرا گوشهایش را گرفته است، چرا خوراکیها را جابجا میکند، میز را به هم میریزد و چرا پدر و مادرش را آزار میدهد و خیلی چراهای دیگر. اینجا دورهمی بچههای اوتیسم است و کسی سوالی ندارد. همه یکدیگر را درک میکنند چون درد مشترک دارند.
در اندیشهی بیماران خاص!
مجتبی کواکبیان نماینده سمنهای مازندران میگفت: اینجا هر چه هست، عشق است و به قول شاعر(حافظ)؛ عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند!
او از جشن هرساله اوتیسم گفت، از اعضا و هیات مدیره و مدیرعاملی که دلشان برای جامعه هدف میتپد، خانوادههایی که جز خدا یاوری ندارند و هم اوست که آن ایمان و اراده و امید را در دلهایشان قرار داده است تا سختیها را تحمل کنند.
کواکبیان از مسئولانی که دعوت بودند و نیامدند گلایه کرد؛ و گفت که شخصا هر جایی که برود و هر کاری هم داشته باشد حتما به کودکان اوتیسمی و کودکان دارای بیماریهای خاص میاندیشد و اگر به آنها فکر نکند؛ گویی هیچ کاری نکرده است.
بهشت کوچک
… و باز هم موسیقی نواخته شد، بچهها بالا و پایین پریدند، پر از شور و هیاهو شدند، شادی آنها قابل وصف و اندازهگیری نبود. شیطنتهایشان هم گرچه روی اعصاب بود اما شکایتی نباید داشت؛ آنها واقعا بیتقصیرند، فرشتههایی که از بد حادثه نیاز به مراقبت و حمایت دارند.
شادی آنها با قرعهکشی کارت هدیه و بعد با دادن بستههای لوازمالتحریر به همه آنهایی که نامشان در قرعه نبود، تکمیل شد.
اشک در چشمان برخیها حلقه زد، برخیها اشک ریختند، اینجا بهشت کوچکی بود که ای کاش همه ما یکبار آن را تجربه کنیم؛ نشستن کنار بچههایی که در یک لحظه همهچیز را بههم میریزند و مادر و پدر با دلی پر از خون و امید آنها را زندگی میبخشند و هدایت میکنند.
حریم عشق
و آقای حاجیپور چه زیبا شعر نظامی گنجوی را خواند:
یک شبی مجنون نمازش را شکست/بیوضو در خانه لیلی نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود/ فارغ از جام الستش کرده بود
سجدهای زد بر لب درگاه او/ پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب! از چه خوارم کردهای/ بر صلیب عشق دارم کردهای
جام لیلا را به دستم دادهای/ وندر این بازی شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی/ دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن/ من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم/ این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم/ در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی/ من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم/ صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهی صحرا نشد/ گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت/ غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی/ دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی/ در حریم خانهام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود/ درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم/ صد چو لیلا کشته در راهت کنم
سلامتی را قدر بدانیم
و در پایان بیاییم دعا کنیم که همه کودکان سرزمینمان در سلامتی، آرامش و رفاه باشند و دیگر هیچ کودکی با هیچ اختلال و بیماری پا به دنیا نگذارد. ای کاش آدمهای سالم قدر سلامتی خود را بدانند. هر از گاهی به این انجمنهای بیماریهای خاص سری بزنیم، به آسایشگاهها هم، به خیریهها هم، به همین دورهمیهایی که دعوت میشویم هم. تا شاید هر روز به تک تک نعمتهایی که خداوند به ما داده فکر کنیم. در شمارش آوریم، و شکرگزار باشیم که شاید بزرگترین بیماری آدمی همین ناسپاسی است!
انتهای پیام/