آوای خزر – آزاده بابانژاد: سلطان سکه که دستگیر و اعدام شد، نوبت به دستگیری و اعدام سلطان پوشک و تشک رسید، و دستگیری و اعدام سلطان قیر، و حالا سلطان کاغذ، سلطان شکر، و بهزودی سلطان خودرو، سلطان کیف و کفش، سلطان ... نمیدانستیم اینهمه سلاطین سفید و سیاه و طلایی دور و بر ما را احاطه کردهاند. فکر میکردیم سلاطین به قصهها پیوستند. راستی چه کسانی سلاطین را روی کار میآورند، چگونه آنها اینهمه پیش میروند، چه کسانی آنها را پرورش داده و چه کسانی آنها را به دام میاندازند؟ اگر گفته میشود که ما با کار تحقیقاتی آنها را به دام انداختهایم چرا زمانی آنها را دستگیر کردهاند که بازار مختل شد؟ چرا پیشگیری نشد؟ آیا با اعدام آنها درمانی دیدهایم؟
فکر میکردیم عصر سلاطین تمام شده است، فکر میکردیم همه چیز سر جای خودش است، فکر میکردیم دولت کار خودش را میکند، نظارتها و کنترلها سر جای خودش به وقت انجام میشود، شنیده بودیم دستهایی با دستهایی همدست هستند؟ اما نمیدانستیم تا این حد.
اینروزها مستندهایی از شبکههای مختلف صدا و سیما پخش میشود، درباره خرید و فروش شرکتها، درباره کارشکنیها، بهصراحت از اختلاس گفته میشود، از رانت و فساد اداری و از کم و کیف کلاهبرداریها، سلطان سکه و قیر و دادگاههای اخلاگران ارزی را گاه و بیگاه نشان میدهند و برای سایر سلاطین خط و نشان میکشند.
این روزها، همان نکند روزهایی است که همیشه از آن واهمه داشتیم و میگفتیم نکند روزی که دیگر کسی به کسی رحم نکند، آری! این روزها کسی به کسی رحم نمیکند. برچسبهای جدید روی موادی که فروشندگان پیش از تورم خریده بودند، حکایت از فریبکاری و بیرحمی است. قیمتها تا 5 برابر هم رسیده است.
مسوولان در آستانه چهل سالگی انقلاب میگویند 50 درصد محصولات ما در داخل تولید میشود بدون اینکه حتی یک قطعه یا مادهای از آن را وارد کنند، اما چرا همان محصول با قیمت چند برابری فروخته میشود؟ چرا کنترل و نظارتی نیست؟
دیگر مردم توان خرید لبنیات و مواد شوینده که نه، توان خرید نان را هم ندارند، سری به خیابانها بزنید و «نانهای مهربانی» در نانواییها را ببینید. امروز خودم در نانوایی محلهمان شاهد بودم که زنی 8 عدد نان برداشت و آرام رفت! و قصاب محل که میگفت: روزی حداقل 3 نفر بهدنبال «آشغالگوشت» به مغازهام میآیند!
سلاطین یکی پس از دیگری دستگیر میشوند و قیمتها همچنان بالا میرود، این اسب سرکش افسار بریده و همچنان میتازد، وزیر بهداشت از کاهش مصرف لبنیات در پی افزایش قیمتها مینالد و تقاضای استعفا میدهد، فضای مجازی نیز در تشدید تورمها نقش دارد، مردم نیز نمیدانند راست و دروغ کدام است؟ چهبسا دروغهایی که راست بوده و راستهایی که دروغ بوده. وزیر ارتباطات نیز نگران است، کاش آن روز مجری برنامه بیمار نمیشد و او حرفهایش را میزد!
گویی بازار شبیه جنگل شده است، سلاطین زیادی سر بر میآورند، زاد و ولد سلاطین در این جنگل فراتر از حد طبیعی است، آنها باید زیر چتر و سازماندهی یک سلطان باشند، تا زمانی که سلطان جنگل دستگیر و محکوم نشود، اوضاع همینگونه است.
فاصله طبقاتی به بالاترین حد خود رسیده است، یکی برای وام 2 میلیون تومانی باید دو ضامن معتبر داشته باشد و تنها به فاصله کمتر از دو متر، روی میز دیگری درخواست وام 2 هزار میلیارد تومانی با چند برگه چک و سفارش کتبی از یک سلطان، امضا میشود. نظارتها دیگر پاسخگو نیست، فریبکاری به نقطه اوج رسیده است، اعتمادها سلب شده، دوستیها آرام آرام رنگ میبازند، بازار چاپلوسی داغ است، و گوشی برای شنیدن دردها و فریادها نیست.
مسوولان از انتخاب مسیر درست میگویند، از کاهش قیمتها، از افزایش نظارتها، تعدادی از سلاطین سیاه و سفید و طلایی دستگیری و اعدام شدند اما سلاطین دیگری مانند مور و ملخ در همه جا حضور دارند، کاهش قیمتها احساس نمیشود، طبقه ضعیف و کارگر جامعه همچنان دردمند است، و سوال مهم این است که بهراستی «آیا عصر سلاطین به پایان میرسد»؟
انتهای پیام/ 1354